تب۴۰درجه

پاداش انسانهای شجاع گردن آویزی به شکل مثلث است که برروی آن نوشته شده "خطرسقوط"

تب۴۰درجه

پاداش انسانهای شجاع گردن آویزی به شکل مثلث است که برروی آن نوشته شده "خطرسقوط"

شباهت

میگویند زمانی پادشاهی بر سرزمینی حکومت میکرد. 

دیاری که در آن مردمانش به خوبی وخوشی روزگار سپری میکردند.روزی پادشاه با وزیرش همی گفت :
وزیر جان بیا تا کمی این مردم را اذیت کرده  

وعرصه را بر آنها تنگ گردانیم.وزیرش همی گفت :
قربانت گردم طرح ونقشه ای دارید؟
پادشاه گفت : بلی
روزی یک تخم مرغ خراج ببندید.
...
از فردا چنین کردند.
روزگار گذشت وروزی یک تخم مرغ تبدیل به یک سبد 

گشت.ولی صدایی از مردمان آن دیار به گوش نرسید.
روزی پادشاه رو به وزیر کرد وگفت :
وزیر جان کسی اعتراضی نکرده است؟
وزیر همی گفت : خیر قربانت گردم.
پادشاه به وزیرش دستور داد علاوه بر یک سبد  

تخم مرغ یکبار هم ترتیب اهالی شهر داده شود!!!
روزگارگذشت وباز هم صدای اعتراضی از اهالی آن  

شهربه گوش پادشاه نرسید.
پادشاه که از این واقعه تعجب کرده بود روبه  

وزیر کرد وگفت :
برویم در بین جمعیت وببینیم شاید کسی اعتراض 

میکندوما بی خبریم.
به دروازه شهر که رسیدند با صف طولانی از مردم  

سبدبه دست مواجه گشتند.
پادشاه مقداری که در صف معطل شدرو به یکی از  

اهالی کرد وگفت :
شما از وضعیت بوجود آمده ناراضی نیستید؟
همه اهالی باتعجب به پادشاه نگاه کردند وگفتند :
شما؟
گفت من پادشاه هستم واینجا آمدم تا ببینم شما 

شکایتی ندارید؟
اهالی همگی با هم ویکصدا گفتند :
نه قربانتان گردیم. فقط اگر لطف بفرمایید  

این ماموران ترتیب دهنده را افزایش دهید ممنونتان میگردیم.زیرا وقتمان در این صفها بسیار هدر
میرود!!!
آیا بنطر شما اهالی این شهر به شهر ما 

شباهت ندارند؟!

ما همه زنده به آنیم

توی خاک به این وسعت ،حقیقتا جایی به اندازه ی  

چهار زانو نشستن وراحت نفس کشیدن وفکر آزاد وجود 

نداره؟ 

به زورادامه تحصیل توی کشورهایی که روزی مستخدمه 

درخونه های ما بودن ویا پناهندگی به کشورهایی که 

مجبورمون میکنن تا ثروت و دارونداری که داریم رو 

ببریم ودودستی تقدیمشون بکنیم.  

یا مجبورباشیم زبان دوم وسوم رو باهزاربدبختی  

وهزینه دنبال بکنیم تا شاید مقبول ایشون  

قراربگیریم! 

در حالی که تمام زوری که بابت این مصیبتها 

تحمل میکنیم رو اگه یکجا جمع بکنیم ،می تونیم 

کسانی که این اجبار رو به ما تحمیل کردن،

با یک تیمپا بفرستیم جایی که آرزوشو دارن. 

بیاییم از شعاردادن توی صفحات شخصی یا توی

متروواتوبوس وتاکسی دست برداریم ویکبار هم شده  

مثل تموم دنیا،مثل وال استریت  و... 

فریادمون رو  

چه بی صدا 

چه با صدا 

سر کسایی که من به ایرانی بودن وریشه دار

بودنشون شک دارم بزنیم. 

هیچ حرکتی بدون تاوان نخواهد بود.قبول بکنیم  

تاوانش از ثروتهایی که ازمون گرفتن بیشتر نیست. 

ولی نتیجه اون ،اینه که فرزندانمون دیگه 

مهر بی غیرتی وبی شرافتی به پیشونی مون نخواهند

زد. 

 

ما همه زنده به آنیم  که آرام نگیریم 

مو جیم که آسودگی ما عدم ماست.

بهانه

نمی دانم چرا هیچوقت در فصل زمستان عاشقت نشدم؟! 

جایی که بهانه ای برای به تن کردن بلندترین  

پالتوباشد،

تا تو سرمای دستهایت رابهانه ای  

برای فروبردن در جیبهای گل وگشادم بکنی .

لعنت به این سرمای بی موقع، 

چرا که وقتی از سردی دستانت گفتی 

من جیبی برای اشتراک نداشتم. 

نمی دانم چرا هیچوقت در فصل زمستان عاشقت نشدم؟!

لرزش ژله ای

شعاری که امروز دنیا را لرزاند : 

انگلیس حیا کن 

درختا رو رها کن !

تنهایی وسط برف آبان

چقدر بد_منتظر باشی بیان بخوننت

بعدشم وقتی کسی نمیاد

تو بلند شی بری منت کشی

واز راهم که رسیدی جمله هایی جلو روت صف بکشن

مثلااز دلتنگی توی هوای برفی میگه
از مرد بودن توی دوره نامردی میگه
وخلاصه یک عکس ببینی که طرف روی تاب

چهره خودش رو به اون دوردست دوخته تا

چشم تو چشم تو نشه

حالا همه اینارو هم که گفتی
آخر سرهم باز میبینی

خودت رو به روی یک صفحه گذاشتی
با یک سکوت
چند کلمه حرف

ویک برف زیبای بی موقع آبانماهی...