فوق لیسانس بود ولی همان دکه را دوست داشت
معدل فوق لیسانس اش ۱۸ بود ولی همان دکه آبمیوه فروشی را دوست داشت
مطمئن بود که باهوش و با استعداد است ولی همان دکه آبمیوه فروشی
کنار ایستگاه را دوست داشت
افکار و عقایدش خوب و نرمال بود ولی همان دکه آبمیوه فروشی
کنار ایستگاه تاکسی را دوست داشت
چون بزرگترین علاقه اش این بود که وقتی راننده های خط فریاد میزدند :
آزادی
آزادی
او هم فریاد بزند :
زرشک
زرشک
آب زرشک
روزی روزگاری، اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند.
در روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند
و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این
یعنی ایمان!!!