من هم داستانی دارم برای خودم.ولی هیچکدام را به هیچکس نگفته ام
تاحالا...
درونم تاول زده از حرفهایی که برای کسی حرف نمی شوند
تا سبک شود این
دل
ذهن
زندگی
اماداستان من بنام سگهای نازی آباد بر این صفحه حک خواهد شد
وانتخاب این اسم را در متن خود_نوشته هایم درک خواهی کرد
پس خواننده گرامی فقط بخوان وبگذر
من به خلاقیت نیازی ندارم...
دقت کردید هر وقت تو زندگیتون یه روزنه امید پیدا میشه
سریع یه پطروس فداکار پیدا میشه
انگشتش رو میکنه توش ؟!!
پ.ن :
متنفرم ازت سوراخ فوری!!!