علف هرز چیست؟

علف هرز چیست؟

گیاهی است که فایده آن هنوز کشف نشده است.
علف هرز چیست؟

علف هرز چیست؟

گیاهی است که فایده آن هنوز کشف نشده است.

501: بیژن نجدی

اتوبوسی آمده از تهران
یکی از صندلی هایش خالی است
قطاری می رود از تبریز
یکی از کوپه هایش خالی است
سینماهای شیراز پر از تماشاچی است
که حتما ردیفی ار آن خالی است
انگار یک نفر هست که اصلا نیست
انگار عده ای هستند که نمی آیند
شاید،کسی در چشم من است
که رفته از چشمم
نمی دانم !

499: زمان کافی برای دوست‌داشتن / رابرت آنسون هاین‌لاین

گناه فقط در آزردن بی‌دلیل دیگران است. گناه‌های دیگر مهملاتی من‌درآوردی‌اند.

497: قباد جلی زاده

تا به حال تسبیحی، فندکی، قلمی را، روی داشبورت ماشینی، سر میز میخانه ای، روی سینه ی کتابی جا نگذاشته ام.

با اینهمه روزی نیست که دلم را در دل دختری، دهان دختری، کف دست دختری جا نگذارم!!



496: صبا میراسماعیلی

حجم ِ خالی ِ تو را
حجم ِ پُر ِ هیچکس
پُر نمیکند ...
حالا هی بگو :
دوستان به جای ِ ما !‏

495: چوکاش لوبین - ترجمه‌ی حسین منصوری

ای کاش با عشق نمی آمدی که با دلزدگی بروی
ای کاش دوستانه می آمدی، تا سلامی بگویی، احوالی بپرسی، درد دلی بکنی، چای نعنا بنوشی، سیگاری با دود سبز بکشی، بوسه گرم بر گونه ام بزنی و بروی.
حال که چنین سرد می روی، یادت نرود چیزی به جای نگذاری، مبادا برگردی واشک هایم را ببینی. . .

492: تهران در بعد از ظهر-مصطفی مستور

A هم‌زمان با B (زن‌ش) و C (معشوقه‌ش) رابطه دارد و C از رابطه زناشویی A و B باخبر است. اگر B از ارتباط همسرش با C خبردار شود، به احتمال 76 درصد ترجیح می‌دهد به‌رغم آسیب شدید عاطفی، هم‌چنان با A زندگی کند ( احتمال 76 درصد بر اساس بررسی و تحلیل ریاضی یک جامعه آماری با 1100 نمونه به‌دست آمده است).
اگر جای
A با B تغییر کند و مثلن B با مردی به نام D دوست شود، مطلوب است محاسبه احتمال تصمیم A بر ادامه زندگی با B در صورت خبردار شدن او از رابطه همسرش با D.

جواب: 0.13 درصد یا 1 نفر از هر 763 نفر مرد.*

491: دستِ رد - فرانتس کافکا

هر وقت دختر خوش بر و رویی می‌بینم و خواهش کنان می‌گویم: « لطف کن و با من بیا » و او بی‌هیچ اعتنایی از کنارم می‌گذرد، منظورش این است که:
‏« تو امیرزاده ای نیستی با نامی بلندآوازه، تو آمریکایی‌ای نیستی با شانه‌های پهن و قد و قواره ای سرخ پوستی، با چشمانی صاف و ملایم، با پوستی که نسیم چمزار و رودخانه‌ی غلتان آن را نوازش کرده باشد. تو به دریاهای پهناوری که نمی‌دانم کجا باید سراغشان را گرفت سفر نکرده‌ای و بر آب آن دریاها نرانده‌ای. بنابر این چرا باید من، دختری به این زیبایی، با تو بیایم؟ »
‏« فراموش نکن تو سوار بر اتومبیلی نرم، پیچ وتاب خوران، از خیابان نمی‌گذری. من خادمانی نمی‌بینم که با جامه‌های پرزرق و برق همراهی ات کنند، مردانی که زیر لب ستایش‌ات کنند وبا نظم و ترتیب در یک نیم دایره پشت سرت گام بردارند. سینه‌هایت درون جامه خوب جا گرفته‌اند، ولی ران‌ها و باسن‌ات آن اعتدال را تلافی می‌کنند. تو لباسی از تافته به تن داری با چین‌های پلیسه‌ای که پاییز گذشته واقعاً مایه‌ی شادی همه‌ی ما بود، با این همه - با این خطر مرگی که به تن کشیده‌ای - گه گاه لبخند به لب می آوری. »
‏« بله، ما هر دو راست می‌گوییم، و برای آن که به گونه‌ای انکارناپذیر بر این واقعیت واقف نشویم، بهتر است هرکدام تنها به خانه برویم.

490: فرانتس کافکا

من پیوسته از تو گریخته ام و به اتاقم ، کتابهایم ، دوستان دیوانه ام و افکار مالیخولیائیم پناه برده ام .
قبول دارم که کله شق بودم
اما تو هم همواره فقط در پی اثبات سه چیز بودی :
اول آنکه در این ارتباط بی تقصیری ؛ دوم آنکه من مقصرم و سوم ، با بزرگواری تمام حاضری مرا ببخشی ...

489: Take the Money and Run

_ داریم بچه دار می شیم.
_ دست بردار.
_ نه داریم بچه دار می شیم. من رفتم پیش دکتر داریم بچه دار می شیم. این هدیه ی من برای کریسمسه.
_ برای کریسمس یه کروات هم بهم می دادی کافی بود!

488: کازینو رویال

وسپر ( اوا گرین ) به جیمز باند ( دانیل کریگ ):

با آسانسور بعدی بیا چون اینجا برای من و غرور تو جای کافی نیست.

485: Saving Private Ryan

یادت باشه همیشه طوری زندگی کنی که ارزش کاری رو که دیگران برات انجام دادند رو داشته باشی.

484:

حرکت کن شاید ببازی! حرکت نکنی حتماً می بازی.

478: هرانسانی حق دارد ...

تمام اصل‌های حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم :
هرانسانی حق دارد هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد.
"پابلو نرودا"

477:

وقتی عطرش یادت بمونه ، بدون که کَلَکِت کنده س

476:


من، برای دوست داشتن ات، مدت هاست آماده ام. اما، امان از تو، امان از زن ها، همیشه دیر حاضر می شوید

474: امید، قوه محرک زندگی است. - ساموئل اسمایلزو

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتن تا ببینن چند ساعت دوام میارن، حداکثر زمانی رو که تونستن دوام بیارن 17 دقیقه بود. سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونن زنده بمونن به همون استخر انداختن، اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادن. بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردن دوباره اونها رو به استخر انداختن. حدس بزنید چقدر دوام آوردن؟ 26 ساعت !!!!!!!!!!!! پس از بررسی به این نتیجه رسیدن که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودن تا دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستن این همه دوام بیارن.
امید، قوه محرک زندگی است.

ساموئل اسمایلزو

473:

نسبت سطح بال زنبور به بدن او ، بسیار کم است، با توجه به قوانین آیرودینامیک، پرواز ممکن نیست

اما زنبور این را نمیداند و پرواز میکند.


منبع : یه عالمه سایت و بلاگ

470:

حالم اصلاً خوب نیست، مانند قاطری که حجم بار فردایش را می داند.

466: عشق روی پیاده رو - مصطفی مستور

یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم او را تماشا کردم. دو سال گذشت. جیبهایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود.
 یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج می کنیم؟»
گفتم: «اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتادۀ بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمۀ نان از کلۀ سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیبهای خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم
 و تو به جای عشق باید دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و میهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشوئی و جارو برقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر باشی. هر دومان یخ می زنیم. بیشتر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم. نمی توانیم ببینیم. فرصت حرف زدن با هم را نداریم. در سیالۀ زندگی دست و پا می زنیم، غرق می شویم و جز دلسوزی برای یک دیگر کاری از دستمان ساخته نیست. عشق از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد!

424: We Trust In God

هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند تو را نگران کند، اگر او را که مراقب توست باور کنی...

420: تن تن

تن تن: یه خبر خوب دارم یه خبر بد.
هادوک: خبر بد چیه؟
تن تن: همش یه گلوله داریم.
هادوک: و خبر خوب؟
تن تن: هنوز یه گلوله داریم!

418: خواب بزرگ (The Big Sleep) - هاوارد هاوکز

همفری بوگارت: چشمات اذیتت میکنه؟
لورن باکال: نه
بوگارت: ولی پدر منو درآورده.

414: فیلم "رونین" - کارگردان " جان فرانکن هایمر"

جان رنو : تا حالا کسی رو کشتی ؟
روبرت دنیرو : نه ، ولی یه بارقلب یکی رو شکستم

درباره فیلم

411: حمید مصدق

من نه دانم که کیم؟

من فقط میدانم که

 تویی شاه بیت غزل زندگیم...


409: شعری از محمد آشنا

وقتی تو نیستی

بلاتکلیف‌‍م

مثل گل آفتاب‌گردان

در روزهای ابری.

 


 

408: یک فنجان چای - اوشو

هر توقعی،
حتی توقع آرامش،
بی قراری می‌آورد.

 

406: با دنده‌ی سنگین حرکت کنید - ابولفضل ابراهیم‌شاهی

شکست، سیر است
هفتاد جور خاصیت دارد
پیروزی بادمجان است
خوش‌مزه است
خوش خوراک است
اما خاصیت ندارد


404: کتاب " پرواز بر فراز آشیانه فاخته " -

یه سیگار شکسته ، فقط یه سیگار شکسته نیست .... هیچی نیست
راندال مک مورفی (جک نیکلسون)

درباره کتاب

401: وردی که بره ها میخوانند - رضا قاسمی

سه‌تار، ساز اختناق است، ویولون ساز دموکراسی. از بس صداش لاجون است؛ بغضِ فروخورده است انگار؛ طنینِ مخفیِ ترس و شیدایی‌. می‌گویند یک نفر شنونده برایش کم است، دو نفر زیاد. اما دیده بودم حوالی سه صبح که همه‌ی اشباح مدرنیته در خواب‌اند و دیگر نه صدای رفت و آمد ماشینی هست نه صدای دور و درهمِ کارخانه‌ای، چنان رسا می‌شود این صدا که باید خفه‌اش کنی از ترس همسایه‌. دیده بودم که اگر وسیله‌اش نکنی برای رونق ِدکان رازهاش را پرده در پرده باز می‌کند بر تو. آخر، زن است این ساز(از پشت نگاهش کن، موهاش را بافته است انگار) و حساس است همانقدر که هر زنی. قهر می‌کند با تو. راه نمی‌دهد تو را به خودش اگر که نادیده بگیری‌اش. چقدر هم که اهل حسادت است این ساز!


400: آهوی ناتمام - سینا به منش

گوسفندانی بودیم
خرمان کردند
گرگ شدیم.

399:

خداوند بخشایندگی خود را اندازه گیری نمی­کند...

ولی ما چگونه این کار را می­کنیم؟

398:

خدا پرسید : میخورید یا می برید؟

و من گرسنه گفتم : میخورم.

چه میدانستم لذت ها را می برند و حسرت ها را می خورند!

396: ساقه طلایی

یه وقتایى حس آخرین بیسکویت مونده تو بسته ساقه طلایی رو دارم !شکسته و تنها

395: گرگ درون

پیرمردی به نوه ی خود گفت :
فرزندم در درون ما بین دو گرگ کارزاری برپاست ؛ یکی از گرگ ها شیطانی به تمام معنا ، عصبانی ، دروغگو ، حسود ، حریص و پست ؛ و گرگ دیگر آرام ، خوشحال ، امیدوار ، فروتن و راستگو !!!
پسر کمی فکر کرد و پرسید :
پدربزرگ کدامیک پیروز است ؟؟؟
پدربزرگ بی درنگ گفت : همانی که تو به او غذا می دهی

392: پائولو کوئلیو

اسیر خاطراتمان می شویم و خاطرات زندگی ما را ویران می کند، حتی هنگامی که همه چیز برای خوشبختی مان فراهم است...

389:

خودمان را با کلمه “تا قسمت چه باشد” گول می‌زنیم ؛

” قسمت” اراده من و توست

388:

کلمات قدرت آزار دادن شما را ندارند مگر آنکه گوینده ی کلمات ؛ برایتان بسیار عزیز باشد

387:

تو بچگیمون از تکلیف عذاب میکشیدیم،

الان داریم از بلاتکلیفی عذاب میکشیم...


منبع : یه عالمه سایت و وبلاگ - نویسنده : ؟

382:

از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است و خدا همچنان لبخند میزد

۳۷۵: هر جا سخن از اعتماد است من هرهر میخندم!

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است