روزهای رفته را میشمارم
یک
دو
سه
.
.
.
مابین ساعتها و ازدحام آدمها
چهره های تکراری
با نقشهاو آرایشهای تازه
و خنده ای از سر اجبار
اینان در آغوش یکدیگر به دنبال چه میگردند؟
چهار
پنج
شش
.
.
.
کاش فقط تو تکرار میشدی
تکرار
تکرار
.
.
.
پ.ن :
زمین با دو لرزش نابود میشود،
درانتهای لرزش دوم
حرکت به سوی بیکران_بی انتها.
دیشب چقدر آسمان شهرم زیبا بود
تمامش با بالونهای آرزو فرش شده بود.
خدایا
هرآرزویی که به سمت تو می آمد
تکه ای دل به همراه داشت
در پایان این سال
هیچکس را آرزو به دل نگذار.
گاهی فکر میکنم
به جای زشتیها و پلشتی ها که
می بایست به زردی آتش
می سپردیم
آرزوهایمان را خاکستر کرده
و از رویش گذر کردیم!
پ.ن :
امروز به یاد مرحوم حجازی این تکه کلامش را به یادگار
برایت میگذارم **مخاطب خاص**
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.