تب۴۰درجه

پاداش انسانهای شجاع گردن آویزی به شکل مثلث است که برروی آن نوشته شده "خطرسقوط"

تب۴۰درجه

پاداش انسانهای شجاع گردن آویزی به شکل مثلث است که برروی آن نوشته شده "خطرسقوط"

بی دینان

پس از فاجعه سونامی وبعد از آنکه خواندیم و شنیدیم که چطور وقتی برق شهر قطع شد مردم حاضر در سوپر مارکتها و فروشگاههای بزرگ به آرامی و در تاریکی همه چیزهایی را که در سبد خریدشان قرار داده بودند سر جایشان برگرداندند و به آرامی از فروشگاهها خارج شدند.
چیزی نگذشت که تمیزی و نظم کمپهای مردم سیلزده که توی ورزشگاههای شهر بنا شده بود توجه همه را جلب کرد ، بعد دیدیم که مسئولان شهر جلوی مردم سجده میکنند و معذرت میخواهند بخاطر اینکه سونامی شده و ما نتوانستیم بهتر از این از شما مراقبت کنیم.
چیزی نگذشت که عکس مدارس صحرایی شهر فوکوشیما منتشر شد !
با نهایت شرمندگی سالن ورزشی رو پارتیشن زده بودند و بصورت کلاسهای مجزا با حداکثر
۱۵ دانش آموز در آورده بودند . نکته اش هم اینکه همه کلاسها یه ال سی دی ۳۲اینچی داشت. وزیر آموش و پرورششان هم توی رسانه ها ضمن کلی عذر خواهی قول داد که بزودی حداقل امکانات را برای دانش آموزان مهیا خواهد کرد. یعنی این چیزها را تازه زیر حداقل میدانند! محاسبه کنید حداکثر را.
چند روز قبل هم مطلع شدیم که پیرمردهای ژاپنی سپاه مهندسین پیر تشکیل داده اند و داوطلب اینکه بروند فوکوشیما و در مهار نیروگاه کمک کنند تا جوانترها در معرض تشعشعات نیروگاه و مرگ قرار نگیرند!
چرا؟ چون نسبت به جوانها کمتر از عمرشان باقی مانده و اثرات ناگوار رادیواکتیو زمان کمتری در کشورشان باقی خواهد ماند و خودشان هم زمان کمتری رنج و دردش را تحمل خواهند کرد!
همینقدر منطقی و بشر دوستانه.
وجدیدترین خبر اینکه :
بازگرداندن میلیونها دلار پول به دولت پس از سونامی:
بگزارش خبرگزاری آلمان، مردم ژاپن، که در ماههای گذشته، بحران سیل ، سونامی و نشت مواد رادیواکتیو را پشت سر گذاشته‌اند، بیش از سه و نیم میلیارد ین ( بیش از
۴۵ میلیون دلار) پول را که در مناطق سیل زده یافته اند به دولت بازگردانده اند.
همچنین
۵۷۰۰ گاوصندوق پیدا شده پس از سیل که حاوی بیش از دو میلیارد ین بوده، به دولت داده شده است.
سخنگوی پلیس ژاپن اعلام کرد مردم و داوطلبان همچنان کیف پولهای پیدا شده را تحویل میدهند و تا کنون
۹۶ درصد مبالغ پیدا شده، به صاحبانشان بازگردانده شده است.
زلزله و سونامی در ژاپن که در ماه مارس رخ داد، دستکم
۲۰ هزار کشته و هزاران نفر بیخانمان برجا گذاشت.
آنوقت فکر کنید خدا مسلمان ها را ببرد بهشت، اینها را ببرد جهنم !!!
و
نکته جالب اینجاست که بدانید در فرهنگ ژاپنی مفهمومی بنام "گناه" وجود ندارد... و اصلا" مردم با این مفهموم هیچ آشنایی ندارند... تنها مفهوم بازدارنده در آنجا، "شرمندگی" است. به همین دلیل است که کسی که درست کارش را انجام نمیدهد در مقابل مردم دچار احساس شرمندگی میشود وحتی ممکن است که دست به خودکشی بزند، چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد... "شرمندگی" مفهوم زمینی و "گناه" مفهوم آسمانی است. "شرمندگی" بین شخص و اطرافیانش اتفاق می افتد، اطرافیانی که شخص همیشه آنها را میبیند، ولی "گناه" بین شخص و خدا است .... و نتیجه تفاوت این دو باور را ببینید! جالا تفکر بدون تعصب دینی و قضاوت با خود شما ...

مدیران واقعی

نام این مرد هاروکا ایشیماتسو است.

ادامه مطلب ...

قانون

جنایت

مکافات !

شاید یک شب


از خاکم  و هم‌خاک من از جان و تنم نیست

انگار که این قوم غضب هم‌وطنم نیست
این‌جا قلم و حرمت و قانون شکستند
با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند
پا از قدم مردم این شهر گرفتند
رأی و نفس و حق، همه با قهر گرفتند
شعری که سرودیم به صد حیله ستادند
با ساز دروغی همه‌جا بر همه خواندند
با دست تبر سینه ی این باغ دریدند
مرغان امید از سر هرشاخه پریدند
بردند از این خاک مصیبت زده نعمت
این خاک کهن بوم سراسر غم ومحنت
از هیبت تاریخی‌ش آوار به جا ماند
یک باغ پر از آفت و بیمار به جا ماند
از طایفه ی رستم و سهراب و سیاوش
هیهات که صد مرد عزادار بجا ماند
از مملکت فلسفه و شعر و شریعت
جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند
دادیم شعار وطنی و نشنیدند
آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند
دیروز تفنگی به هر آینه سپردند
صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند
خمپاره و خون و شب و درد مداوم
با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم
آن دسته که ماندند از آن غافله ها دور
فرداش از این معرکه بردند غنائم
امروز تفنگ پدری را در خانه
بر سینه ی فرزند گرفتند نشانه
از خون جگر سرخ شد این‌جا رخ مادر
تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر
فرسود هوای وطن از بوی خیانت
از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت
این قوم نکردند به ناموس برادر
امروز نگاهی که به چشمان امانت
غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد
از جنس درخت است ولی ریشه ندارد
هر چند که باغ از غم پائیز تکیده
از خون جوانان وطن لاله دمیده
صد گل به چمن در قدم باد بهاران
می روید وصد بوسه دهد بر لب باران
قفنوس به پا خیزد و با جان هزاره
پر می‌کشد از این قفس خون و شراره
با برف زمین آب شود ظلم و قساوت

فرداش ببینند که سبز است دوباره


ه.صدیقی

جاری شو

رود به مرداب رسید.مرداب از او پرسید:

تو چرا اینقدر زلالی؟

رود گفت :

من جاری شدم ، تو هم جاری شو.