فوق لیسانس بود ولی همان دکه را دوست داشت
معدل فوق لیسانس اش ۱۸ بود ولی همان دکه آبمیوه فروشی را دوست داشت
مطمئن بود که باهوش و با استعداد است ولی همان دکه آبمیوه فروشی
کنار ایستگاه را دوست داشت
افکار و عقایدش خوب و نرمال بود ولی همان دکه آبمیوه فروشی
کنار ایستگاه تاکسی را دوست داشت
چون بزرگترین علاقه اش این بود که وقتی راننده های خط فریاد میزدند :
آزادی
آزادی
او هم فریاد بزند :
زرشک
زرشک
آب زرشک
درد من حصار برکه نیست
درد من زیستن با ماهیانی است
که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است!
دکتر مصدق
نگاه کن!
احمدشاملو
پ.ن :
به مناسبت ۳۰ خرداد ماه سومین سالِ نبود نداها و اشکان ها....ندا با چشمان باز از دنیا رفت،
شرم بر ما اگر با چشمان بسته زندگی کنیم.
روزی روزگاری، اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند.
در روز موعود، همهء مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند
و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این
یعنی ایمان!!!