از زمانی که آن مرد
را به خاطر حک کردن عکس دو آخوند
بر روی باسن مبارک اعدام کردند
فهمیدم که چه شکاف عمیقی
در اسلام بوجود آمده!
پ.ن :
مطلب تزیینی است وعکس هم نداره.
یک
پگاه عزیز،
شاید امسال نوع بزرگ شدن تو با بقیه سالهای عمرت
تفاوت داشته باشد.
بزرگ بمان!
دو
پریا
گشنه تونه
پریا
تشنه تونه
پریا
مرغ پربسته شدین
...
احمد شاملو ، در دوازده سال گذشته به یادت
زمزمه میکنم.
اول :
رانندگی با دستای سوخته وباندپیچی شده.
میگم سختت نیس ؟
میگه شرمندگی زن وبچه سخت تره!
دوم :
دارم توی ذهنم براش آسمون وریسمون می بافم
برمیگرده به من میگه تا الان۲۲تا عمل روی بدنم
انجام دادم.
میگم مگه جانبازی؟
میگه۵۵٪ که ۵٪ اونو امسال کم کردن!
سوم :
میگه از اتوبان با موتور رد میشدم،دیدم پسر بچه عرض اتوبانو داره
مثل کره اسب یورتمه میره.
فقط چن متر مونده بود که یک پژوپرشیا لهش کنه که از روی موتور پریدم
بغلش کردم.
نتیجه :
کتف وپای شکسته.تازه اشم پدر بچه شاکی از من که
چرا اجازه ندادی بره زیر ماشین تا من دیه ی سی چهل میلیونی بچه ی له شدمو بگیرم!!!
آخر :
توی ذهنم ذوب شدم توی درداش اما قبل ازاون دیدم که به جای اون چقدر مدعی ارث ومیراث زیادشده!
زیباترین و دوست داشتنی ترین هرزه ای بودی که
به خاطر افکارت ،
اول از باکره گی خارج شدی
دوم با یک تیر خلاص توی دم دمای صبح
همراه تو منم
ُمردم...
پ.ن :
دختران زندانی نمی بایست باکره اعدام شوند
بلکه ابتدا باید با جلاد خود هم آغوش شده
وپرده بکارت خود را به اوبسپارند وسپس
...
امروز تمام مسیر را با پای برهنه بر روی آسفالت داغ پیاده خواهم رفت.
در یک مشت سکوت به همراه خواهم داشت
ودر مشت دیگر هم سکوت
اما در دل
نفرت ؟
نه!
عشق!
عشق به ندا
عشق به هاله
عشق به...
و...
عشق به ایران.
امروز تمام مسیر را با پای برهنه بر روی آسفالت داغ پیاده خواهم رفت.